کد مطلب:316818 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:149

سید ابراهیم آیا تو در کربلا بودی
مرحوم حاج سید محمد كاظم قزوینی قدس سره از پدرشان مرحوم سید محمد ابراهیم قزوینی رحمه الله نقل می كردند كه:

پدرم در صحن مطهر حضرت اباالفضل علیه السلام امام جماعت بودند و مرحوم آقا شیخ محمدعلی خراسانی متوفی 1383 ق. كه واعظی بی نظیر بود بعد از نماز ایشان به منبر می رفت یك شب مرحوم واعظ خراسانی مصیبت حضرت اباالفضل علیه السلام را خوانده بود، و از اصابت تیر به چشم مقدس آن حضرت یاد كرده بود، مرحوم قزوینی كه سخت متأثر شده بود و بسیار گریه كرده بود به ایشان گفته بود، چنین مصیبتهای سخت كه سند خیلی قوی ندارد چرا می خوانید؟

شب در عالم رؤیا به محضر مقدس حضرت اباالفضل علیه السلام مشرف شده بود، آقا خطاب به ایشان فرموده بود: سید ابراهیم آیا تو در كربلا بودی كه بدانی روز عاشورا با من چه كردند؟!

پس از آنكه دو دستم از بدن جدا گردید دشمن مرا تیر باران كرد، در این زمان تیری در چشم من رسید (او شاید فرموده بود: به چشم راست من) هرچه سر را تكان دادم كه تیر بیرون بیاید، تیر بیرون نیامد و عمامه از سرم افتاد زانوها را بالا آوردم و خم شدم كه به وسیله ی دو زانو تیر را از چشم بیرون بكشم، ولی دشمن با عمود آهنین به سرم زد.



من قدرتی دیگر به تن ندارم

دستی دگر چون در بدن ندارم



دشمن چون بسته راه من زهر سو

به خیمه راه آمدن ندارم



[ صفحه 180]



افتاده ام تنها به چنگ دشمن

و آن بازوی لشكر شكن ندارم



زین حال من، عدو گرفته نیرو

چون قدرتی دیگر به تن ندارم



شد پاره مشگ، و آبها فروریخت

به خیمه، روی آمدن ندارم



شرمنده ام اخا، چو پیشم آئی

من قدرت برپا شدن ندارم



زینت مگر چشم مرا ببندد

در كربلا، مادر كه من ندارم



پوشیده ام لباس فخر و عزت

چه غم اگر كه من كفن ندارم



به مادرم ام البنین بگویید

جز كربلا دیگر وطن ندارم



جز وصف حال عاشقان «حسانا»

در مطلبی میل سخن ندارم



شعر از «حسان»



[ صفحه 181]